پرسش‌ پاسخ شمارهٔ ۱۲

  
   پاسخ پرسش‌های مطرح شده تا تاریخ ۲٠ فروردین ۱۳۸۶ 


چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نموده‌ايد، می‌توانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.

+ فايل‌های صوتی این پرسش‌پاسخ در سه بخش تنظيم شده‌اند. برای دريافت فايل‌های صوتی زير (پاسخ پرسش‌ها با صدای محمدجعفر مصفا)، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک بخش موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد. پس از دريافت هر فايل، آن را با هر برنامه‌ای که mp3 پخش می‌کند، مي‌توانيد بشنويد.



همچنين مي‌توانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسش‌پاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:












چنانچه احیاناً نتوانستید از روش‌های فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایل‌های پرسش‌پاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت می‌توانید دانلود نمایید:







------
متن فایل‌های صوتی پرسش‌پاسخ شماره ۱۲:

بخش اول:

سؤال 1: در جایی گفته‌اید که اگر هویت فکری فقط یک بار از بین برود دیگر نمی‌تواند برگردد و دوباره تشکیل شود. پرسش‌های من این است که: با توجه به اینکه اشخاصی برای لحظاتی کوتاه هویت فکری را از دست داده‌اند ولی دوباره در دام آن افتاده‌اند و مدّتی طولانی دوباره با هویت فکری به جهان نگاه کرده‌اند تا که دوباره مدتی کوتاه آن را از دست داده‌اند، از جمله خود من. چگونه است که شما این نظر را ابراز می‌دارید که اگر یک بار از بین برود دیگر برنمی‌گردد؟ آیا طول مدت از دست دادن هویت فکری نسبی نیست؟ و آیا اگر مثل من باشد که بعد از مدتی دوباره از دست آن رها می‌شوم حرف شما قابل پذیرش است؟
مصفا: به تجربه خودت بیشتر باید اعتماد کنی تا به حرف من. اگر واقعاً هویّت فکری از تو زایل شده و دوباره برگشته بگذار مصفا هر شر و وری که دلش می‌خواهد بگوید، تو به تجربهء خودت اعتماد کن ولی سعی کن خودت را فریب ندهی، آن چیزی که تو فکر می‌کنی رفته و بعد برگشته ممکن است یک نوع فریب باشد
سؤال 2: پس از آشنایی با تألیفات شما نگرش من به زندگی تغییر کرده است. در سن معمول ازدواج هستم. چند بار به خواستگاری رفته‌ام امّا وقتی دربارهء نگاهی که بعد از آشنایی با مقولات خودشناسی به زندگی پیدا کرده‌ام با دخترخانم‌ها صحبت می‌کنم جواب رد می‌شنوم چرا که بسیاری از چیزها با افزایش آگاهی اهمیت خود را برایم از دست داده‌اند ولی برای خانواده‌ها حائز اهمیتند. حال مانده‌ام چه کنم، از سویی مایل به ازدواجم با کسی که حرف‌های مرا بفهمد و از سویی می‌بینم این حرف‌ها در نظر بسیاری از خانواده‌ها باد هوا بوده و هیچ اعتباری ندارند. سوالم این است: به نظر شما کسی که با خودشناسی آشنا می‌شود و متعاقباً نگاهش به زندگی متفاوت از نگاه عموم مردم می‌شود باید در مورد ازدواجش چه کند؟ با چه کسی ازدواج کند که حرف‌هایش را درک کند و کمترین تضاد فکری را با او داشته باشد؟
مصفا: اولاً لزومی ندارد که تو حالا نظر خاصّی داشته باشی و ابراز کنی؛ یعنی این که لزومی ندارد هویّت فکری را مطرح کنی، مصفا را مطرح کنی. ازدواج کن، منتها سعی کن با یک نفر ازدواج کنی که مثلاً کتابها را هم خوانده باشد؛ یک کمی بهتر است
- ولی فکر نمی‌کنید که مثلاً اگر آدم با کسی ازدواج کند که کاملاً در بند هویّت فکری است و خیلی درگیر هویّت فکری است نتوانند با هم کنار بیایند؟
مصفا: خوب معلوم است نمی‌توانند با هم کنار بیایند، [پس] این طلاق‌ها برای چیه؟ این اسیدپاشی‌ها روی صورت همدیگر برای چیه؟ من نمی‌توانم جواب یک‌چنین سؤالاتی را بدهم
- چرا؟
مصفا: ببین، این [سؤال‌کننده] به من می‌گوید که جامعه وبا دارد، وبازده است، حالا من می‌روم خواستگاری یک دختری از همین جامعهء وبازده روانی و می‌گویم که من وبا را می‌دانم چیست، شناختم ولی در عین حال خود همین شخص هم اسیر وبا است. به صرف شناختن فکر می‌کند یک مزیتی به آن دختر دارد و آن وقت ادعا می‌کند، وانمود می‌کند، خودنمایی می‌کند [در حالی که] اصلاً لزومی ندارد که حرفی بزند، یک وبایی با یک وبایی ازدواج کند یا حداقل اگر مطالعهء این کتابها رویش تاثیری گذاشته با یک کسی ازدواج کند که کمتر در بند هویّت فکری باشد
- یعنی شما می‌فرمایید که کسی که واقعاً اسیر این ارزش‌ها نباشد، اسیر هویّت فکری نباشد خودش تشخیص می‌دهد که کی را انتخاب کند
مصفا: احسنت، [چنین شخصی اصلاً] هیچ سؤالی ندارد و اگر اسیر است و فقط اینها را می‌داند [پس] با دیگران چه فرقی می‌کند؟
- بعصی دوستان سؤالات تکراری کردند مثلاً ببینید این دوستمان نوشتند که به نظر شما نقش تربیت در به کارگیری الفاظ چه‌قدر حائز اهمیت است؟ آیا محیط رشد انسان در بودن و یا نبودن این هویّت‌های ساخته‌شده توسط ذهن دخیل است؟ اگر هست به چه صورت می‌توان از تأثیر آن کاست؟ باز به دوستان مکرراً و مکرراً و مکرراً عرض می‌کنم که پرسش و پاسخ‌های قبلی را دانلود بکنند و گوش بدهند و متنش را که روی سایت در بخش پرسش و پاسخ هست بخوانند که سؤال‌های تکراری خواهش می‌کنم نپرسند اگر ما سؤال دوستان را الان نمی‌خوانیم برای این است که وقت را بیوده هدر ندهیم. دوستان لطف کنند مطالب قبلی را حتماً مطالعه کنند و گوش بدهند
سؤال 3: اگر فرد در هنگام مراقبه به یک چیز مثلاً یک تصویر یا یک شیء خیره شود به نظر شما مفید است؟
مصفا: اگر بتواند خیره شود و هیچ چیز دیگر جز آن شیء در ذهنش نباشد باز مفید است ولی نمی‌تواند این‌طور باشد
- چون می‌شود دیسیپلین و کنترل دیگر؟
مصفا: بله، یک عده‌ای دربارهء مراقبه سؤال می‌کنند، نمی‌دانم این از کی افتاده در دهان مردم. اصولاً مراقبه به معنای واقعیش برای هویّت فکری غیر قابل تحقق است. مراقبه یعنی خالی شدن ذهن از اندیشه ولی [آیا] تو ذهنت [با مراقبه‌ای که فکر می‌کنی کرده‌ای] از اندیشه خالی شد؟!
سؤال 4: منظور مولوی از این بیت چیست؟ «آب کم جو تشنگی آور به دست/تابجوشد آبت از بالا و پست» مفهوم عینی «تشنگی» چیست؟
مصفا: منظورش این است که حس کن که چه گرفتاری، حس کن که چه‌قدر با خودت بیگانه‌ای، حس کن که چه‌قدر پوچی، چه‌قدر اسیر الفاظی، چه‌قدر اسیر یک بیگانه‌ای هستی که دارد تو را می‌چرخاند. همهء اینها را حس کن، هی بیخودی کتاب نخوان؛ در کتاب «با پیر بلخ» نوشته‌ام که هی به دنبال پند سوّم نرو. اگر به این پند اوّل عمل کردی با همین پند اوّل بمان بیخود دنبال پند سوّم می‌روی چه‌کار کنی؟!
- اتّفاقاً تعداد سؤال‌های خیلی زیادی هی می‌آید که از شما می‌خواهند که آقای مصفا یک چیز جدیدی،به ما بگویید، یک چیز دیگری به ما بگویید که عمل بکند، یک کاری برای ما بکند و اینها
مصفا: حالا شاید کتاب آینده که هنوز اسمش در ذهنم نیست ...
- اسمش را بگذارید «پند سوّم»
مصفا: آره، بدم نیست. این [کتاب] شاید یک کاری بتواند بکند، شاید مطلب جدیدی باشد ولی دیگر من چی کار کنم؟
ادامه سؤال 4: و ضمناً چگونه می‌توان انواع تخدیرهای روانی که هویت فکری در کار می‌کند را تشخیص داد؟ ظاهراً اگاهی هم می‌تواند مخدر خوبی باشد
مصفا: آگاهی به معنای واقعی نه، آگاهی اگر عمیق باشد نه
سؤال 5: من تازه موفق شدم با ایده شما آشنا بشوم، با مطالعه «تفکر زائد» فوقالعاده بود البته اولین بار از طریق خانم رحمانی با شما آشنا شدم واز این بابت خیلی خوشحالم. سؤالاتی داشتم: 1) رابطه تفکر واقعی با دین اسلام؟
- این را در کتاب «نامه‌ای به ندیده‌ام» گفته‌اید
مصفا: بله، آخر تفکّر واقعی، بگوییم مفید. من گفتم مفید. اسلام هم می‌گوید مفید. من مثلاً فرض کن این تلفن واقعی است هی بگذارمش جلویم و راجع بهش فکر کنم که چی بشود؟ تفکّر مفید
 2) این که قبلاً به ما میگفتند هر چیزی که می‌خواهید بهش فکر کنید و از قدرت تجسم حرفهایی می‌زنند و چه مسائل مادی و چه معنوی و من خودم تجربه کردم شما نظرتان در این مورد چیست؟
مصفا: من نظر خاصّی ندارم، کتابها هم را دقیق بخواند تا پاسخش را بیابد. یعنی چی تجسم و تصویربرداری و تصویرسازی و اینها؟ ... یعنی چی اصلاً؟! منظورش چیست؟ تجسم روانی که اصلاً معنا ندارد من ... من هر قدر تجسم از عشق، فضیلت، زیبایی داشته باشم که زیبایی که آنها ندارند حالا در رابطه با واقعیّت‌ها هم تجسم یعنی چی؟ من مثلاً فرض کن می‌خواهم بروم داروخانه سر کوچه یک قرص بخرم تجسمش یعنی چی؟
- می‌دانید منظور ایشان چیست؟ این سیستم‌های موفّقیّت که چند وقت است خیلی در جامعه گر گرفتند این‌جوری می‌گویند که مثلاً شما می‌خواهی به بنز برسی از الان فکر کن که من صد در صد تا سال دیگر بنز خواهم داشت، هی بنشین به خودت تلقین بکن، هی باور بکن، هی تجسم کن که سوار بنزی، و یک‌روزی قرار است بنز داشته باشی
مصفا: نه، چرا این تجسمات را بکنی؟! راه‌های منطقی و عملی و خردمندانهء رسیدن به بنز را ببین و به آنها عمل کن، همین. نه این که تجسم کنی آن هیچ تاثیری ندارد
- البته این موضوع سوای این هست که اصلاً در آن بنز هم چیز دیگری می‌خواهیم...
مصفا: آره، اصلاً برای چی بنز می‌خواهد؟!
سؤال 6: من کتاب رابطه را تا نیمه خوانده‌ام و خیلی روی آن فکر کردم و تصمیم گرفتم تا به آنچه آموخته‌ام عمل نکنم ادامه آن را نخوانم. یکی از مشکلاتی که با آن مواجه شده‌ام این است که در مورد ادامه تحصیل خود دچار شک وتردید شده‌ام و نمی‌توانم انگیزش واقعی خود را برای آن تشخیص دهم با توجه به اینکه علم‌آموزی در نهاد بشر جای دارد آیا من بیش از اندازه وسواس به خرج داده‌ام؟ لطفاً مرا راهنمایی کنید
مصفا: نمی‌دانم، من به این سؤال چه پاسخی بدهم! علم مفید است، حالا آیا انگیزهء تو از دانشگاه‌رفتن کسب علم است یا این که می‌خواهی به خاله و عمّه و دایی بگویی من هم لیسانس گرفتم؟!
- این سؤال و این دست سؤالات خیلی خیلی می‌شود و بیشتر هم از این جهت هست که اکثر ما آدم‌های جامعه دنبال تحصیل که هستیم [در حقیقت] دنبال همان ارزش‌ها هستیم و با خواندن کتابها وقتی که می‌فهیم که همهء اینها پوچ بوده اصلاً تمام زندگی‌مان مختل می‌شود
مصفا: احسنت، یک نوع اختلال ایجاد می‌شود [همان چیزی که] بعضی‌ها می‌گویند بین زمان و آسمان ... خوب من چی کار کنم؟ مگر اسلام غیر از این را گفته؟ مگر مولوی غیر از این را گفته؟ مگر اسلام خودنمایی را ریا نمی‌داند؟ هویّت فکری یک خودنمایی است، چیزی جز از خودنمایی نیست
- حالا یک چیزی هم که من در رابطه با این موضوع از کریشنامورتی در یکی از کتابها خواندم؛ گفته بود که شما چرا به این نمی‌پردازید که به چه چیزی عشق دارید؟ به آن بپردازید و مطمئن باشید که وقتی بروید دنبال آن چیزی که بهش عشق دارید و تشخیص دادید که به چی عشق دارید، به آن کار بپردازی آن وقت است که در رضایت هم خواهی بود
مصفا: من این را که کریشنامورتی گفته دوست ندارم؛ من این را یک‌جایی خوانده‌ام. می‌دانی، من الان که اسیر هویّت فکری هستم خوش‌آمدن‌ها، شوق‌ها، حتّی آن چیزی را که استعداد واقعی در فرد می‌دانند ارزش‌های اجتماعی تعیین‌شان می‌کند و نمی‌توانم تشخیص بدهم که به چیز علاقه دارم که دنبالش بروم
- یعنی شما در حقیقت فقط رهایی را ...
مصفا: بله، فقط رهایی، اوّل رها بشو؛ آن موقع عشق داری می‌روی نداری نمی‌روی و آن وقت آدم می‌بیند که عشق بیشتر خود زندگی است. تصوّر الان ما این است که خوب آیا بروم دنبال حقوق، آیا بروم دنبال موزیک، آیا بروم هنرپیشگی، آیا بروم نمی‌دانم چی [یعنی] به همه چیز می‌اندیشیم جز خود زندگی
- یعنی فکر می‌کنیم که آن چیزها هستند که عشق را در ما روشن می‌کنند
مصفا: نه روشن، فکر می‌کنی به آنها عشق داری در حالی که باید به زندگی عشق داشته باشی
- خانم زارع یک سؤالی مطرح کردند که الان می‌خوانم بعد در انتهای سؤالشان نوشتند که: «انتظار ما برای پاسخ‌گویی شما به سؤالات بسیار طولانی است؛ آیا راه دیگری برای ارتباط با شما وجود دارد؟» در پاسخ به این دوستمان عرض کنم که سؤالات اکثراً شاید 99٪ سؤالات تکراری هستند و در کتابها هم آمده‌اند ولی متاسفانه دوستان توجّه نمی‌کنند و مکرر سؤال‌های تکراری می‌پرسند؛ بنابراین اگر گذاشتن پاسخ‌ها در سایت به طول می‌انجامد علتش همین هست که سؤال‌های تازه و واقعاً مفید کم است، تقریباً نداریم
سؤال 7: در یک برنامه تلویزیونی که بر اساس مستندات تهیه شده واقعهء انتقام نوزادی مطرح می‌شود که به دلیل بی‌توجهی مادرش کشته شده و روحش دیگران را نیز به همان شیوه به قتل می‌رساند در صورتی که علاوه بر آنکه یک نوزاد فرصت برای یادگیری مفهوم انتقام در دنیا ندارد در دنیای پس ازمرگ نیز انتقام معنایی ندارد نظر شما چیست؟
مصفا: اصلاً این سؤال ارتباطش با من چیست؟! کجایش مفید است؟ یک فرضیه که بچّه کوچک نمی‌دانم کی را کشته... انتقام گرفته... تازه تو مستندش را از کجا دیدی؟!
- آخر چطور می‌شود مستند باشد؟! یعنی واقعاً رفتند با روح نوزاد ... چطور می‌شود مستند باشد؟!
مصفا: بعضی از آدم‌ها مثلاً یک مردی، نمی‌دانم کیه؛ از دیوار چین رد شد بعد می‌گویم که می‌توانند مونتاژ کنند می‌گوید میلیاردها آدم پای تلویزیون نشستند دارند این فیلم را تماشا می‌کنند چجوری مونتاژ می‌کنند اگر تمام دنیا هم بنشینند تماشا کنند این دلیل نفی مونتاژ نیست؛ اصلاً ارتباط ندارد چه یک نفر نگاه کند چه یک میلیارد می‌توانند مونتاژ کنند
سؤال 8: آیا قضاوت‌های حقوقی که در محاکم سراسر دنیا صورت می‌گیرد بر اساس قضاوت درباره «من»های افراد تحت محاکمه نیست؟
مصفا: بعضی وقت‌ها هست، بعضی وقت‌ها نیست
ادامه سؤال 8: آیا این به آن معنا نیست که «من» اگر لازمهء زندگی شخصی نباشد، لازمهء زندگی اجتماعی است؟
مصفا: نه، اصلاً ارتباطی ندارد؛ [«من»] زندگی فردی و زندگی اجتماعی را خراب کرده است. زندگی فردی من این طور است که میلیون‌ها پول انباشتم بی‌اینکه نیاز داشته باشم حالا آن جوان می‌خواهد ازدواج کند پول ندارد می‌رود چاقو می‌زند، می‌رود دزدی می‌کند، می‌رود زورگیری می‌کند. این می‌شود ارتباط اجتماعی خوب ارتباط دارد دیگر این هم یک ارتباط است، مسائل فردی در مسائل جامعه هم ارتباط دارد
سؤال 9: من یک برادر دارم که تمام کتابهای شما را مطالعه کرده اما برداشت درستی از آنها نداشته است و تمام مسایل و حتی زندگی را بیهوده می‌داند و بر اساس گفته شما: «این دختر نیز راه دراز بدبختی را طی می‌کند» ارتباط خود را با تمام دوستان خود قطع نموده و به هیچ یک اطمینان ندارد. لطفاً این مطالبی را که می‌نویسید یک تجدید نظر رویش داشته باشید برادر من مطالب شما رو می‌خواند، شدیدا دچار افسردگی شده و دیدش نسبت به زندگی منفی شده شما اصلاً به فکر جوان‌ها نیستید خواهش می‌کنم به این موضوع اهمیت بیشتری بدهید. آینده جوان‌هایی مثل برادر من در خطر است حتماً حتماً به من جواب بدهید منتظر هستم
مصفا: خوب، خود این دخترخانم باید کتاب من را خوانده باشند و به من تذکر بدهند که کدام مطلب، کدام موضوع است که باعث یأس برادر ایشان شده تا من دربارهء آن تجدید نظر کنم. من خیلی خوشحال می‌شوم اگر کسانی تذکر بدهند که این مطلب باطل است، این مطلب موجب یأس است
- یعنی دقیقاً به خود مطلب اشاره کنند
مصفا: خوب دقیقاً به خود مطلب اشاره کنند بگویند این مطلبی که تو نوشتی موجب یأس جوان‌ها می‌شود، موجب بدبینی جوان‌ها می‌شود تا من لااقل یک توضیحی درباره‌اش بدهم؛ کدام مطلب است که باعث یأس می‌شود؟ من مثلاً می‌گویم من در حال حاضر پنجاه سال است به این موضوع می‌اندیشم که چون مثلاً پدرم فروشندهء دوره‌گردی بوده، شغل خیلی پایینی داشته من شب‌ها ناآرام می‌خوابم، به هر کدام از دوستان زمان بچگی‌ام که برمی‌خورم دوست دارم که اصلاً نبینمشان؛ از خجالت می‌خواهم خودم را قایم کنم. حالا من می‌گویم که تو توجّه کن که اینکه من فکر می‌کنم که من آدم حقیری هستم به دلیل اینکه پدرم فروشنده دوره‌گردی بوده این است که مثلاً فلان کس در سن بیست سالگی من را گرفت زد به زمین و من الان احساس خفت می‌کنم، این احساس را می‌کنم که آدم زبون ترسوی توسری‌خوری هستم اینها اعتباری است حالا اینها موجب یأس می‌شود یا موجب یک‌نوع آرامش؟ مگر من جز این چی می‌گویم؟ تو اگر هر فعالیتی می‌خواهی بکنی بکن ولی نه به خاطر جبران مثلاً این که پدرت حقیر بوده، به قول جامعه شغل حقیرانه‌ای داشته. من چه چیزی می‌گویم که اسباب یأس می‌شود

.: بخش دوم :.


سؤال 10: یکی از توصیه‌های جنابعالی برای رهایی عدم ملامت خویش است. سوال بنده این است که اگر فرضاً با کسی بدرفتاری کردیم نباید خود را به خاطر این کار ملامت کنیم؟
مصفا: نه، دفعه دیگر آن کار را نکن من اگر مثلاً فرض کن تصادفاً این لیوان از دستم افتاد شکست دفعه دیگر مواظبت می‌کنم که نشکند ملامتش دیگر کجاست، یعنی بدون ملامت کار درست را انجام بده والسلام. من حتّی می‌گویم خودت را قبل از انجام آن کار بد قرار بده. آن کسانی که می‌گویند حرف‌هایت بدبینانه است ببین او چه می‌گوید من چه می‌گویم او می‌گوید من اوّل فحش بدهم به همسایه‌ام، به خاله‌ام بعد خودم را ملامت کنم! این کار صحیحی است، منطقی است، وجدانی است!! ولی من می‌گویم [اصلاً] فحش نده (خنده مصفا)
سؤال 11: این که می‌گویید مشاهده‌کننده مشاهده‌شونده است آیا منظورتان این است مشاهده‌کننده عیناً همان مشاهده‌شونده است یا واکنش نسبت به آن است؟ به عبارت دیگر منظور جنابعالی این است که وقتی فکر‌کننده هست فکر شونده‌ای در کار نیست و بلعکس؟ یعنی در آن واحد فقط یکی از آنها موجودیت دارد؟
مصفا: سؤالش خیلی دقیق نیست. من حرفم این است که فکر کننده یک مرکزی است به نام «من». این «من» خودش حاصل فکر است، حالا این فکر، فکر می‌کند که حقیر است یا فکر می‌کند که چگونه «من» را از بین ببرد؛ این استمرار همان مرکز فکری است، حالا این واقعیّت را درک کن که آن «من»ی که می‌گوید من حقیرم باید متشخّص باشم، این فقط یک فکر است، همه‌اش فکر است؛ دو تا فکر هم در کار نیست، یک فکر است
سؤال 12: شما در کتابهایتان نوشته اید که «من» به عنوان فکر کننده وجود ندارد فقط «ذهن اندیشه هایی را می اندیشد.» پس آیا نمی‌توان گفت که فکرکننده همان ذهن است؟
مصفا: نه، آیا مثلاً می‌شود گفت که سیلی‌زدن یعنی دست؟! دست با سیلی‌زدن فرق می‌کند. ذهن یک پدیده است، واقعی است ولی اینکه من با این وسیله، با این ذهن فکر کنم که چون پدرم رفتگر بوده آدم بدبخت حقیر بی‌عرضه عقب‌مانده خجالتی هستم که باید خودم را ملامت کنم، این زائد است، این توهّم است
سؤال 13: ارگانیسم بدون جسم چه معنایی دارد؟
مصفا: یعنی چه؟ ارگانیسم با جسم یکی است
سؤال 14: دستم به دامنتان! آیا تیر دیگری هم در ترکش دارید که شاید برای من کارساز شود؟
مصفا: شاید آره و شاید نه!
سؤال 15: من کتابها را تا رابطه خوانده‌ام و هر روز سعی در بهتر کردن خود ـ نه آن «خود»ی که شما گفته‌اید ـ دارم فقط علاقه‌ام به درس و مشق بسیار ضعیف شده که می‌دانم به علت انگیزه‌های غلطی بوده که برای تحصیل داشته‌ام و اکنون آنها را از ذهنم دور کرده‌ام اما نمی‌دانم چرا آن اصالت علم‌دوستی در من بیدار نمی‌شود یا شاید دارم اشتباه می‌اندیشم مرا راهنمایی کنید
مصفا: من جز آن کتاب‌هایی که نوشته‌ام راهنمایی دیگری نمی‌توانم بکنم
سؤال 16: لطفاً موضوع همبستگی قیاس و ملامت را روشن‌تر بیان کنید
مصفا: قیاس منجر به ملامت می‌شود، اگر من خودم را با هیچ‌کس قیاس نکنم از کجا می‌دانم که این شغلی که دارم حقیرانه است، از کجا می‌دانم عقب‌مانده‌ام، از کجا می‌دانم موفّق نشده‌ام؛ بنابراین خودم را ملامت نمی‌کنم. ملامت بچهء حرام‌زادهء قیاس است
- بچهء حلال‌زاده هم مگر می‌تواند داشته باشد؟!
مصفا: نه، ندارد ولی این را می‌گویم که خوب رویش توجّه کند
ادامه سؤال 16: آیا در هر لحظه یک اندیشه در ذهن جریان دارد یا اینکه دو اندیشه یا بیشتر می‌تواند به‌طور موازی نیز جریان داشته باشد؟
مصفا: در هر آن یک اندیشه بیشتر نمی‌تواند در ذهن باشد، این یک مسئله بدیهی است. من در آن واحد بیشتر از یک اندیشه نمی‌توانم داشته باشم. من در این لحظه فقط می‌توانم این انگشتم را بزنم اینجا، در آن واحد نمی‌توانم  انگشتم را هم بگذارم اینجا هم آنجا. یک فاصله‌ای بینشان هست ولو اینکه این فاصله خیلی کم باشد
سؤال 17: با توجه به احتمام به حالت توجه به تحرکات ذهن یعنی حضور در خود و اهمیت نبود اندیشه در ذهن حالتی را در ارگانیسم بوجود آورده که فقط به فکر خود هست این چه نوع خودخواهی است؟
مصفا: نمی‌دانم، سؤالش چیه؟ منظور من از «توجّه» این است که از «خود» رها بشویم. در تمام مدّتی که من دارم به این تلفن می‌اندیشم «خود» نیست. هنگامی «خود» هست که ذهن من به گذشته می‌رود، از این تلفن و از این واقعیّت دور می‌شوم و می‌روم به گذشته یا آینده که من چی بودم یا خواهم شد
ادامه سؤال 17: زندگی همین لحظاتی است که در جریان است و فکر هم در همین لحظات در ذهن خلق می‌شود و خداوند نیز هستی را لحظه به لحظه خلق می‌کند و فریاد ارگانیسم از دست اندیشه بلند شده و آگاهی راه نجات را فریاد نکشیدن می‌داند... چکار باید کرد؟ باید در همین لحظه‌ها در خود حضور داشته باشد و فقط به نمایشات ذهنی نگاه کند مانند یک فیلم. آقای مصفا ارگانیسم چه کار باید بکند تا این نگاه کردن هم به یاران من نپیوندد؟
مصفا: هشیار باشد که توجّه کند به زندگی نه اینکه به «خود» توجّه کند، به نفس، به هویّت
- به زندگی توجّه کند یعنی چه آقای مصفا؟
مصفا: یعنی به واقعیّت‌هایی که درجریان است حال آنکه «خود» یک پدیدهء توهمی است. وقتی که من به این فکر می‌کنم که آدم حقیری هستم، آدم عقب‌مانده‌ای هستم دارم به توهّم می‌اندیشم ولی وقتی به این فکر می‌کنم که با پایم این چایی را نریزم این یک فکر واقعی است
سؤال 18: شما در کتاب نامه‌ای به ندیده‌ام نوشته بودید که موافق درمان و داروهای شیمیایی نیستید. اگر امکان دارد دلیل آنرا توضیح دهید.
مصفا: مثل اینکه من سرما خورده‌ام بعد بیایم به خودم عطر بزنم اصلاً وقتی که من دارم می‌اندیشم رنج من این است که دارم می‌اندیشم که مثلاً پدرم فروشندهء دوره‌گرد بوده احساس حقارت می‌کنم؛ احساس حقارت منجر به احساس افسردگی و ملالت و پایین‌بودن روحیه می‌شود بعد من می‌روم یک دکتری، به من یک دارویی می‌دهد که خیلی‌ها آمدند پیش من و این را می‌گویند که من افسردگی و ملالتم که برطرف نشد معتاد به یک قرص‌هایی هم شدیم که دکترهای روانشناسی به ما دادند. بعد من به این دلیل می‌گویم که آن قرص ارتباطی به این ملالت ندارد، یعنی پروسه و جریان به وجود آمدن ملالت را درک کن؛ درک کن که تو اوّل فکر کردی - به دلیل القائات جامعه - من پدرم رفتگر بوده، نمی‌دانم فروشندهء دوره‌گرد بوده بعد احساس حقارت کردی، احساس حقارت ملالت می‌آورد و روحیه‌ات را پایین می‌آورد آن وقت این را وقتی خودت ایجاد کردی چه قرصی می‌تواند برطرفش کند؟!
- اکثراً هم این داروها انسان را دچار یک سستی و گیجی و منگی ...
مصفا: بله، همه می‌گویند دچار رخوت شدیم. به همین آقا جواب بده که اگر تو فکر می‌کنی که احساس ملالتت یا مسائل روحیت با قرص واقعاً برطرف شده یا می‌شود سوالت از من چیه؟! مصفا، فرض کن که این‌قدر نفهم است که می‌گوید مثلاً آسپرین برای سرماخوردگی خوب نیست ولی تو که سرماخوردگی داشتی رفتی، یک قرص خوردی و خوب شدی؛ حرف مصفا را بنداز دور. والسلام
- البته یک چیزی هم من داخل پرانتز توضیحاً دربارهء این سؤال عرض کنم که اینکه شما گفتید با درمان [توسط] داروهای شیمیایی موافق نیستید منظور در زمینه‌های روانیات است
مصفا: بله
- نه اینکه آدم ناراحتی جسمی دارد با دارو بخواهد درمان شود
مصفا: آره، معلوم است
- چون بعضی‌ها دقیقاً این کج‌فهمی‌ها را دارند. من این را محض اطلاع گفتم
سؤال 19: اگر ممکن است بگویید که روزه چگونه برای خودشناسی مفید است، آیا گرسنگی کشیدن نیز همان تاثیر را دارد؟
- این را دقیقاً در دو سه پرسش و پاسخ قبلی مفصل درباره‌اش صحبت کردید
سؤال 20: از آن پیرمرد دوست‌داشتنی بپرسید که آیا تفاوت میان مهر مادری و مهر پدری (یا رابطه مادر-فرزند و پدر- فرزند) تفاوتی اصیل است یا مربوط به هویت فکری؟
مصفا: می‌گوید آیا این که مادر بیشتر فرزند را دوست دارد تا پدر این مربوط به هویّت فکری است؟ در حال حاضر اصلاً تشخیص اینها فوق‌العاده مشکل شده مثلاً همان‌طور که هر جانوری بچّه‌اش را دوست دارد مادر هم باید دوست داشته باشد ولی در نظر بگیر که یک مادری می‌آید شوهرش را می‌کشد و بچّه‌اش را سر راه می‌گذارد، هیچ حیوانی این کار را نمی‌کند بنابراین نمی‌شود تشخیص داد انسان فعلی اصالتش چیه غیر اصالتش چیه. آنچه که مسلّم است این است که من فکر می‌کنم که مادر به طور طبیعی عشقش نسبت به فرزند بیشتر از پدر است برای این که مادر بچّه را از جانش، از وجودش می‌پرورد [در هر حال این سؤال] چه کمکی به تو در خودشناسی می‌کند؟! اصولاً سؤال پرت و بیهوده است
سؤال 21: آقای مصفا، از شما خواهش می‌کنم به این مطلب پاسخ دهید مطمئنا خودتان هم می‌دانید که مطالبی که در کتابهایتان نقل می‌کنید شباهت فراوانی به عرفان تولتک‌ها دارد. به نظرم بهتر است که از روش‌ها و فنونی که آنها مورد استفاده قرار می‌دهند نیز یاد کنید. مثلاً اگر تجربه استفاده از حرکات جادویی که کارلوس کاستاندا شرح داده را داشته باشید حتّی اگر خیلی سختگیر هم باشید واقعاً نمی‌توانید تاثیر عجیب این حرکات را در خاموشی ذهن منکر شوید. یا مثلاً شرح دهید که تولتک‌ها باور داشتند که منشا ذهن بیگانه ( هویت فکری) از ضمیر بشر نیست و موجودی بیگانه آن را بر انسان تحمیل کرده است. به هر حال این نظری شخصی است
مصفا: من اینها را نمی‌شناسم. اوّلین بار است این کلمه را می‌شنوم. اگر تو فکر می‌کنی مفید است و خوب است استفاده کن یا بنویس تا دیگران استفاده کنند. اگر روش‌های من شباهت به آنها دارد خیلی‌خوب فرض کن که بگذار من از آنها دزدیده باشم و به تو گفته باشم و تو عمل کن. والسلام.
- اینها هم بیشتر منظورشان چنین چیزی است
مصفا: آره من مثلاً اکنکار شنیدم، بودایی شنیدم، کنفسیوس شنیدم، کریشنامورتی شنیدم، اوشو شنیدم ولی تولتک نشنیده بودم
سؤال 22: پناه بردن به خدا چگونه است؟
مصفا: واقعاً تو به خدا پناه می‌بری؟! نه!
- اصلاً یعنی چی پناه بردن به خدا؟!
مصفا: نمی‌دانم. پناه بردن به خدا یعنی اینکه تو از اعتباریات زندگی و از آن چیزهایی که غیر لازم است اعراض کن، توکل یعنی همین و به خدای ذهنی پناه نبر، به خدای ماورای ساخته‌های ذهن خودت پناه ببر. والسلام.
سؤال 23: من یک سئوال دارم به نظر من اینکه بگوییم ذهن باید در یک حالت همین الانی قرار گیرد امکان پذیر نمی‌باشد. به خاطر اینکه از وقتی کتابهای شما را مطالعه کردم وقتی تفکر زائدی به ذهنم می‌رسه به صورت خودآگاه مطالب کتاب را بخاطر می‌آورم و بعد فکر می‌کنم که دارم تفکر زائد می‌کنم. آیا من هنوز هم از خاطراتم استفاده می‌کنم. چون مطالب بالاخره در یک جایی ذخیره شده است و من در آن لحظه که به مطالب کتاب شما فکر می‌کنم در لحظهء حال قرار ندارم. البته باید بگم که من خیلی از کتابهای شما لذّت بردم. این کتابها را به تمام دوستان نزدیک و دورم معرفی کردم و برایشان خریده‌ام.
مصفا: مصفا یک جایی یک جوکی گفته است. می‌گوید که: «او می‌خواستم اوردی؟ خنک بید» تو آب را خوردی یا نخوردی؟ اگر خوردی خودت باید بهتر از من بدانی که خنک بید یا نبید. من چه می‌دانم که تو در تخیلی یا در تفکّر
سؤال 24: من و بسیاری از جوان‌ها دچار این عمل فلاکت بار استمناء هستیم و این موضوع به دلیل مشکلات و سختی‌هایی که در راه ازدواج هست و بسیاری مشکلات دیگر که نیازی به گفتن نیست بسیار در جوانهای هم‌نسل یا دست‌کم آنهایی را که من می‌شناسم در بر گرفته است. در مذهب هم شاید به این موضوع رسیدگی نشده و شما هم مطلبی دربارهء آن نگفته‌اید. خواهشمندم در این‌باره من و خیل عظیمی از جوانان را راهنمایی کنید
مصفا: چه راهنمایی؟ چه نوع راهنمایی کنم؟ چگونه راهنمایی کنم؟ اگر تو در جامعه به دلیل مشکلات مالی نمی‌توانی ازدواج کنی و استمناء می‌کنی من به تو چی بگویم؟!
سؤال 25: درمقابل انسان‌هایی که قصد تعرض ویا ساقط کردن امثال ما را دارند عمل صحیح چه می‌تواند باشد؟ آیا تاکنون با این نوع افراد روبرو شده‌اید؟ نمونه‌ای را ذکر کنم شاید منظور را بهتر برسانم. فردی در محیط کار که البته به موقعیت خوب اما لرزانی دست پیدا کرده است در تلاشی بی‌وقفه سعی نموده بنده را که البته از منظر کاری دارای موقعیت ویژه ای هستم از صحنه حذف نماید و علی‌رغم برخورد‌های مسالمت‌آمیز از جانب بنده همچنان به اینکار اصرار دارد. از طرفی شرایط وابستگی به خانواده و تامین معاش آنها مانع از بروز عمل صحیح که همان دور شدن از انسانهای گمگشته و حریص است گردیده است. لطفا مرا از راهنمایی‌تان بهره‌مند سازید
مصفا: من نمی‌توانم راهنمایی کنم. چی بگویم؟ سعی کن که آن شخص را هدایت کنی که تو را آزار ندهد
سؤال 26: شما گفته‌اید یکی از راه‌های رهایی «ادراک مرگ» است. اگر انسان عمیقاً «مرگ» را درک‌کند به رهایی می‌رسد. من تلاش کردم این روش را به کار بگیرم اما بدتر دچار ترس شدیدی از مرگ شدم و به نتیجه‌ای هم نرسیدم. اشکال کار من کجا بوده است و اصولاً منظور شما از «ادراک مرگ» بعنوان یک طریق رهایی چیست؟
مصفا: حس کن. مولوی می‌گوید: «نه چنان مرگی که در گوری روی/مرگ ... که در نوری روی» حس کن که کل این چیزهایی که در ذهنت کرده‌اند باطل است، این یعنی مرگ ... وقتی بطالت اینها را درک کردی، این یعنی مرگ.
- اصولاً در عرفان مرگ بر نفس منظور است نه مرگ جسمی. ولی این‌جور که این دوستمان نوشته‌اند مثل این که خوب متوجّه این «ادراک مرگ» نشده‌اند.
مصفا: یک جاهایی نوشتم از قول مولوی که «نه چنان مرگی که در گوری روی» والسلام
سؤال 27: در وبلاگتان خواندم که گفته بودید بعنوان یک لم برای خروج از قالب ارزشی زمان خود فرض کن هزار سال زودتر یا دیرتر به دنیا اّمده‌ای حالا من می‌خواهم بپرسم اّیا بعنوان یک لم می‌توانیم خود را بجای من یا خود یک «روح» فرض کنیم که برای یک مدتی به اینجا سفر کرده‌ایم و هیچگونه رابطهء تعلقی با مردم اینجا و ارزشهای اّنها نداریم و اصولاً از جنس اینجا نیستیم؟ نظر شما در این باره بعنوان یک لم چیست؟
مصفا: این هم لم بدی نیست
سؤال 28: شما می‌گوئید ارگانیسم من اشتباه است باید گفت ارگانیسم هست و این کاملاً صحیح است چون منی وجود ندارد فقط اندیشه هست. حال سوال این است وقتی که ارگانیسم فقط هست و مال کسی نیست آگاه‌شونده و یا حرکت‌کننده ـ نمی دانم چه بنامم ـ اصلاً چکار به ارگانیسم دارد که چگونه می‌اندیشد راستش را بخواهید نگرش ارگانیسم فقط هست و مال کسی هم نیست مرا گیج کرده. کی میخواد چه کسی را بشناسد یا اصلاح کند؟
مصفا: اصلاً صحبت اصلاح نیست، صحبت شناخت نیست. توجّه کن که... من اصلاً کاری به ارگانیسم ندارم. ارگانیسم اگر اینجایش برید خود ارگانیسم یعنی مغز ارگانیسم باید برود جایی که بریده چسب بچسباند. منظور، هویّت فکری است که توجّه کن که دو تا پدیده در کار نیست؛ همان که مولوی می‌گوید غلام احول یکی از شیشه‌ها را می‌شکند، همین
.: بخش سوم :.
سؤال 29: سریع‌ترین و اصلی‌ترین و عملی‌ترین راه برای رسیدن به رهایی چیست؟
مصفا: خودت پیدایش کن، این‌هایی که من در کتابها گفته‌ام. به نظر من این‌جوری رسید. اگر به نظر تو کافی نیستند برو هر کجا دلت می‌خواهد پیدا کن
سؤال 30: من خیلی سعی کردم که سیگار کشیدن خودرا قطع کنم اما هنوز موفق نشدم خیلی دوست دارم که شما یک رهنمود به من بدهید مطمئن هستم که برای من رهنمود شما خیلی کاری خواهد بود چه می‌شود کرد که انسان با هویت فکری هستم و اینکه با توجه به فرمایشات شما باید دیگر تجربه کنم و ازحالت تئوری بودن دربیایم.
مصفا: مسئله تو فقط سیگار کشیدن نیست، مسئله تو یک مقدار عادت‌هاست. سعی کن آن عادت‌ها را درباره اِعمال آن عادت‌ها تحمل کنی دیگر اینکه مثل این که در کتاب «هله» نوشتم که وقتی می‌خواهی یک واکنشی نشان بدهی پنج دقیقه صبر کن، ده دقیقه صبر کن، همین
سؤال 31: دو سوال دارم. سوال اول: بطور کلی، رویکردی که شما برای حل مسائل انسان بدان معتقدید رویکرد درون به بیرون است. بدین معنی که می‌گویید انسان می‌بایست ابتدا با ویران ساختن بنای نفس از طریق رفع توهمات ذهنی، درون خود را اصلاح و هماهنگ نماید و پس از اصلاح درون، رفتارهای بیرونی او نیز خود به خود اصلاح خواهد شد که کاملاً صحیح است. حال سوال من این است که آیا عکس این رویکرد نیز ممکن است؟
مصفا: به یک معنا بله ولی یک ایده‌آل ناشدنی است. من یک مثالی که زدم این است که مادرم از کودکی به من گفته که تو پسر باغیرتی هستی. این هدفش این بوده که من بعد از مرگ پدرم ازش نگهداری کنم حال اگر که مادر من ثروت‌مند بود، بیمهء اجتماعی بود ضرورتی در این امر نمی‌دید که من باغیرت یا بی‌غیرت باشم همان‌گونه که الان یک مادر سوئیسی باغیرت و بی‌غیرت را به بچّه‌اش تحمیل و القاء نمی‌کند. این که می‌گوید از برون درست است اگر مادر من ثروت‌مند بود صفتی به نام بی‌غیرت و باغیرت را به من عرضه نمی‌کرد و من رها بودم. اگر پدیده‌ای به نام تیمور لنگ یا چنگیز در جامعه وجود نداشت ـ اینها را من توضیح دادم ـ پدیده‌ای به نام آدم باید دل‌رحم باشد، جوان‌مرد باشد، دشمنش را ببخشد، نمی‌دانم فلان و فلان اینها وجود نمی‌داشت حالا که من نمی‌توانم وضعیتی پیش بیاورم که تیمور لنگ در جامعه نباشد خودم باید برای آن فکری بکنم؛ حس کنم که باطل است آن چیزی که جامعه به دنبال وسیلهء انطباق رایج کرده یعنی عملاً از بیرون به درون هم می‌شود و هم نمی‌شود، هزارها پدیده را جامعه باید عوض کند، هزارها سنت و ارزش را عوض کند ولی از درون من فقط باید حس کنم که اینها باطل است، توهّم است
- حالا ایشان از بیرون به درون را این‌جوری معنی کردند، شما یک معنی کردید و توضیح دادید، ایشان این معنی را کردند که منظورشان از اصلاح بیرون به درون این است که اصلاح رفتارهای بیرونی انسان حتی با اعمال زور می‌تواند نهایتاً منجر به اصلاح درونی شود
مصفا: ابداً، الاعمال بالنیات اسلام دقیقاً رد این حرف است.
- که نوشتند که: "بنظر می‌رسد که نظامات تربیتی و اخلاقی و تا حدی مذهبی، از این رویکرد بیرون به درون پیروی می‌کنند"... که عملاً می‌بینیم که ابتر است یعنی ناکارامد است
ادامه سؤال 31: این که در اسلام می‌گویند مومن حقیقی همیشه در حال خوف و رجا است یعنی چه؟
مصفا: نشنیدم، من این‌طور شنیدم که برای مومن «لا خوف هم و لا یحزنون» نه خوفی برای مومن است و نه حزنی. مومن واقعی خود به خود حس می‌کند که یک ذاتی وسیع‌تر از ما انسان‌های کوچک وجود دارد. سؤالش روشن نیست
- ختم سخن هم کردند با این بیت مولانا که «در تضرع کوش و در افنای خویش/کز تفکّر جز صور ناید به پیش»
مصفا: این هم خوب شد برای همین که من برای احتماء می‌گویم
- آقای علی‌رضا فقط نظر دادند، سؤال نکردند. من می‌خوانم بد نیست که در مورد «تفکّر زائد» نوشتند که بسیار تأثیرگذار و عالی بود. من درگیر مشکلات زیادی شده بودم که به سوی افسردگی متمایل شده بودم ولی بعد از خواندن کتاب «تفکّر زائد» عالی شد. از شما تشکّر می‌کنم
سؤال 32: شما می‌گویید خود را با دید «او» نگاه کنید صحیح است. واقعیت این است که فقط «او» است، یعنی ارگانیسم با اعضایش که ذهن نیز یکی از اعضایش می باشد
مصفا: احسنت، خوب چیزی است، یعنی این «من» زائد است، این کلمه «من» فقط برای شناسه است، یک علامت است که من تشنه‌ام است، او تشنه‌اش نیست والا واقعیّت این است که «او» این هم یکی از «او»‌هاست
ادامه سؤال 32: حال سوال اینجاست که «این یکی» که می‌گوید «او» فقط هست کیست؟ شاید بگویی اندیشه‌های اشتباه القایی «او» اگر اینگونه باشد همه چیز که مال «اوست» این یکی چکاره است؟ شما می‌گویید اگر رنجی باشد مال اوست در حالی که همه چیز مال اوست این یکی چه کار به او دارد. چرا کتابهای شما را می‌خواند؟ چرا به سوی عرفان می‌خواهد برود؟ چرا نماز می‌خواند؟ چرا روزه می‌گیرد ؟ اصلاً این کارها را کی انجام میدهد این یکی یا «او»؟
مصفا: این یکی یعنی چی؟ فقط «او»
ادامه سؤال 32: وقتی که غذا نخوردن یعنی روزه هست در واقع ارگانیسم غذا نمی‌خورد ...
مصفا: فرق نمی‌کند که بگوییم «او» یا ارگانیسم غذا نمی‌خورد
ادامه سؤال 32: لطفاً توضیح دهید دید «اوئیت» چه مرحله‌ای از سلوک است؟
مصفا: من مرحله نمی‌شناسم. اگر کتابهای من را خوانده باشد من با مرحله آشنا نیستم
ادامه سؤال 32: انسان چون قدرت تفکر دارد می‌تواند چیزها ـ شامل همه چیزهای مادی و معنوی ـ را بداند و چون می‌داند پس برای ذهن یا انسان هست می‌شود و اگر بر آنها اشعار نداشته باشد از نظر او «نیست» می‌باشد در حالی که در واقعیت وجود دارد
مصفا: خیلی‌خوب، سؤال که نکرده است
- بله، نظر داده‌اند. از دوستان هم می‌خواهیم که یک مقدار سوالاتشان را روشن بنویسند
سؤال 33: تمام کتابهای مصفا و کریشنامورتی و همه آنچه که در مورد نفس بیگانه گفته شده توسط نگارنده پیام مورد بررسی قرار گرفته که می‌شود شباهت‌هایی مشاهده کرد و اینکه «خود» پوچ هست و وجودی ندارد ولی از دیدگاه کاستاندا علت بدبختی انسان‌ها موجودی یغماگر و متجاوز است که از اعماق کیهان می‌آید و این که آنها از نظر آگاهی از انسان امروز پیشرفته‌تر هستند و ذهنشان را به انسان می‌دهند طوری که انسان متوجه نمی‌شود که ذهن بیگانه‌ای را حمل می‌کند! آیا این حقیقت دارد؟
مصفا: نه، از اعماق کیهان می‌آیند و اینها نه [حقیقت ندارد] . کدام کیهان؟ یک فضایی و این هم یک کره‌ای هست، ما داریم رویش زندگی می‌کنیم
- می‌گوید که این «خود» و بیگانه‌ای که ما گرفتارش هستیم یک موجود نامرئی است که از یک سیّاره‌هایی می‌آید و ...
مصفا: نه، «خود»ی وجود ندارد؛ توهّم است
سؤال 34: من هم مثل همه آدم‌های هویت فکری، انگیزه و محرکم درفعالیت‌های زندگی از هویت فکریم ناشی می‌شد. مدت‌ها در زمینه شناخت کار کردم، دو یا سه بار تجربه خاصی برایم حاصل شد، وضعیتی که هوشیاری فوق‌العاده ای وجود داشت ولی منی که هوشیار باشم وجود نداشت بعد از چند دقیقه به حالت همیشگی برگشتم و فقط آن موقع بود که لحظات قبل را بیاد آوردم و متوجه شدم که در وضعیت خاصی بوده‌ام و بیاد آوردم که در آن وضعیت، چیزی بنام زمان وجود نداشت و... ولی این وضعیت که می‌دانم وضعیت صحیح بودن است پایدار نبود. به هر حال الان انگیزه‌هایی که موتور محرک فعّالیت‌های زندگی بوده و از هویت فکری ناشی می‌شده کاملاً ضعیف شده. خوب و بد و درست و نادرست برایم بی معنی شده. شاد نیستم اما ناراحت هم نیستم ولی در زندگی، در شغل، در ارتباط با دیگران حتی خانواده‌ام با مشکل مواجه شدم. از اینجا رانده و از آنجا مانده‌ام پیشنهادی هست که بتوانم این دوران گذر را راحت‌تر طی کنم؟ و اصلاً آیا این واقعاً تضعیف هویت فکریست؟ آیا این واقعاً دوران گذر است؟
مصفا: نمی‌توانم به این سؤال جواب بدهم. چی بگویم در رابطه با این که این یک کار می‌کند، پدر و مادرش یک‌جور دیگر رفتار می‌کنند. انسان که از هویّت فکری رها می‌شود معقول‌تر می‌شود، بی‌آزارتر می‌شود، کم‌خواه‌تر می‌شود، فعّال‌تر می‌شود. در این صورت پدر و مادرش چه ممانعتی برایش دارند؟! چه مشکلی وجود دارد؟! سؤالش روشن نیست
- آیا دوران گذار برای کسی که در خط خودشناسی می‌افتد به آن صورت وجود دارد؟
مصفا: نه، گذار از چی؟ یا انسان اسیر هویّت فکری هست یا نیست. اگر نیست اصلاً آن مادر نیست، آن پدر نیست، آن اُتوریتِه نیست، این برادر بزرگ‌تر نیست به چشم یک موجوداتی قابل ترحم به آنها نگاه می‌کند، قابل رأفت، عشق، به آنها نگاه می‌کند، کمکشان می‌کند. از آنها نمی‌ترسد، مطیع آنها نیست، اسیر آنها نیست، وابسته به آنها نیست. یک لقمه نان می‌تواند بخورد به آنها هم کمک کند
سؤال 35: می‌خواستم بگویم این زیرکی فکر و شیطنت مخرب آن جزء لاینفک جامعه اداری مملکت است به‌طوری که اگر غیر آن رفتار کنی بعد از مدت زمانی بچشم یک آدم ساده‌لوح به انسان می‌نگرند و از شما می‌خواستم بپرسم درچنین محیط‌هایی که امکان دوری از جامعه مخرب نیست ـ به خاطر کسب درآمد و تعیین حداقل مایحتاج زندگی ـ چگونه می‌توان دروغ نگفت و خود را حفظ کرد منتظر رهنمودی ازجنابعالی هستم
مصفا: بعضی از دروغ‌ها هست که مصداق این هست که می‌گویند دروغ مصلحت‌آمیز. من چه‌کار کنم با این جامعهء بیمار برای این که یک لقمه نان بخورم جز این که همان کاری را بکنم که مثلاً حضرت علی... حضرت علی روی یک سکو نشسته بودند و یک آدم مثلاً فرض کن قاتل، دزد آمد از جلوشان رد شد می‌دانستند که الان یک نفر دنبال این است می‌آید از ایشان می‌پرسد که فلان کس را ندیدی و ایشان هم مصلحت نبوده است که بگوید من دیدم. از روی این سکو بلند می‌شود و می‌نشیند روی آن سکو. آن طرف می‌آید ازش می‌پرسد که مثلاً حسن را ندیدی از اینجا رد بشود؟ می‌گوید ولله من تا موقعی که روی این سکو نشستم نه. این را نشنیده بودی؟
- نه جالبه
مصفا: آره، خیلی جالبه. می‌گویند دروغ مصلحت‌آمیز قوی‌ترین مصداقش همین مثال است که از روی این سکو می‌نشیند روی آن سکو می‌گوید من تا موقعی که اینجا نشستم ندیدم
سؤال 36: شما اسیر روزمرگی بودن را برای انسان مخرب می‌دانید. لطفا در این مورد بیشتر توضیح بدهید که منظور شما از روزمرگی دقیقاً چیست. کریشنامورتی در جایی گفته که مدیتیشن توجه به همین کارهایی است که در طول شبانه روز انجام می‌دهیم. این با روزمرگی چه فرقی دارد؟
مصفا: سؤالش روشن نیست
- این اشتباه کرده در مورد آن حرف کریشنامورتی، اصلاً چیز دیگر است، یک موضوع دیگر است
مصفا: کریشنامورتی راجع به توجّه صحبت کرده، می‌گوید توجّه کن ببین داری چی کار می‌کنی در طول روز؟ دیدن کی می‌روی، به خاطر این که مثلاً فرض کن که ثابت کنی من آدم مهمی هستم چقدر سخنرانی می‌کنی، پز می‌دهی، این، آن، آن؛ این روزمرّگی است. حالا کریشنامورتی می‌گوید که به اینها توجّه کن هی نگو فردا فردا فردا. در عالم توهمات نباش
سؤال 37: آیا ابلیس که در قرآن آمده همان هویت فکری است؟
مصفا: چه‌کار داری؟ می‌خواهی چه‌کار کنی؟!
- یک بار این دوستمان فرض کنند که بله همان هویّت فکری است، یک بار هم فرض کنند که همان هویّت فکری نیست، خوب چه تفاوتی دارد؟
مصفا: آره، اگر فکر می‌کند هویّت فکری مخرّب است بندازش دور. والسلام
سؤال 38: من بعد از 30 سال زندگی و تجربه به اینجا رسیدم که بود و نبود خدا برام فرقی نمی‌کند یعنی چه خداوند باشد چه روز محشری باشد و چه نباشد من همین‌گونه زندگی خواهم کرد که الان می‌کنم. آیا این سقوط من است یا تکامل من؟ خواهشمندم نگویید تو کتابها جواب دادم من اینجا جواب میخواهم
مصفا: اینجا جواب می‌خواهد! چه قلدرند! اگر تو کتابها جواب دادم و جواب روشن است تو اینجا جواب می‌خواهی یعنی چی؟! یعنی سر گردنه! نه؟! انسان به طور عجیبی با خودش بیگانه است من تا دیروز به یک چیزی باور داشتم و یک حالاتی داشتم یا خوب یا بد حالا آن باور از بین رفته امروز یک حالات دیگری دارم. اولاً آیا دارم یا ندارم. حالات امروزم... من دیروز یک باوری داشتم و یک حالاتی. امروز آن باور دیگر نیست آیا حالات من همان دیروزی است یا نه؟ اگر هست خودم چرا نمی‌بینمش؟ اگر حالات من جدید است چرا خودم حسش نمی‌کنم؟! آیا این حالت من سقوط است یا سقوط نیست یعنی چی؟ خودت چرا این را درک نمی‌کنی این باز مصداق همان نیست که من در کتابها نوشتم تو آب را خوردی من باید به تو بگویم خنک بود یا نه. تو تا یک زمانی اعتقاد به خدا داشته‌ای یک حالاتی داشتی امروز نداری خودت حس کن نتیجه‌اش را. والسلام
- اینها اکثراً می‌خواهند از شما تایید بگیرند چون شما را به عنوان یک اُتوریتِه نگاه می‌کنند می‌خواهند از شما تایید بگیرند
مصفا: آره، من اُتوریتِه نیستم من تازه پایم هم درد می‌کند. نگاه کن ...
- این همان رگی است که در آوردند؟
مصفا: آره، این رگ را در آوردند ...
- خوب آقای مصفا، امسال جلسات از کی شروع می‌شود؟ چطور خواهد بود؟
مصفا: اگر اوّلین پنج‌شنبه ماه خرداد که سوّم خرداد است مصادف نباشد با فتح خرمشهر، سوّم خواهد بود همان در فرهنگ‌سرای اندیشه از ساعت 6 بعدازظهر و ورود هم برای همهء علاقه‌مندان آزاد است. ولی اگر سوّم خرداد مصادف باشد با فتح خرمشهر می‌افتد به دهم، هفتهء بعدش
- امسال چند جلسه خواهید داشت؟
مصفا: من فکر می‌کنم 10 تا 12 جلسه. حداقل 10 جلسه حداکثر 12 جلسه، شاید هم بیشتر نمی‌دانم حالا بستگی دارد که چی پیش بیاید
------

 
» جهت تهیهٔ DVD کامل وب‌سایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایل‌های سایت از جمله فایل‌های تمامی جلسات، پرسش پاسخ‌ها، قطعه‌ویدیوها، مصاحبه‌ها و گفتگو‌ها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
 
» برای اطلاع از تازه‌های سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، می‌توانید در بخش خبرنامه عضو شوید.

   
 
 

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر

» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.

» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.